آروشاآروشا، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

فرشته کوچولوی من ....

جشن حضورت

سلام عشقم، سلام کنجدم! فدات بشم الهی، ٤ روز پیش صبح من و بابایی از تایلند برگشتیم خونمون. بابایی خیلی خسته بود چون از تهران تا اینجا داشت رانندگی می کرد و توی هواپیما هم اصلا نخوابید، واسه همین تا رسیدیم خونه خوابش برد. منم سریع رفتم یه بیبی چک گذاشتم، همه ی دستم داشت می لرزید همش صلوات می فرستادم یهو دیدم یه خط کمرنگ افتاد کنار اون خط پر رنگه، فهمیدم کنجد مامی الان تو دلشه انقدر خوشحال شدم، مثل دیوونه ها بلند بلند می خندیدم. پریدم تو اتاق و بابایی رو بیدار کردم بیچاره ترسید فکر کرد یه اتفاق بدی افتاده که اینجوری بیدارش کردم. ولی وقتی بهش گفتم بابا شدی خیلی خوشحال شد من و بوسید و بهم تبریک گفت.(ولی همچنان گیج میزد  ). شب همون ...
6 شهريور 1392
1